همه انسانها از ديدن يك عقرب يا نزديك شدن به لبه يك پرتگاه، به شدت ميترسند. اما «اس ام» از معدود انسانهايي در اين دنياست كه از هيچ كدام از اينها نميترسد، البته اين موضوع دليل بر شجاعت او نيست، بلكه يك بيماري ژنتيكي باعث شده تا اين زن براي هميشه با حس ترس و وحشت بيگانه باشد.
براي او حتي ترس و وحشت هنگام ديدن فيلمهاي ترسناكي كه بقيه انسانها را از وحشت ميخكوب ميكند، معنايي نداشته و خيلي عادي ميتواند با خطرناكترين اتفاقات زندگي روبهرو شود
وقتي دكتر «آنتونيو داماسينو» روانپزشك و استاد دانشگاه كاليفرنياي جنوبي، براي اولين بار با اسام ملاقات كرد، گمان ميكرد كه او هم انساني عادي است و با ديگران تفاوتي ندارد اما پس از صحبت كردن با او متوجه شد كه اين زن تفاوت بزرگي با ديگران دارد كه در ظاهرش مشخص نيست.
اسام هيچ حس ترسي نداشت و به طور كلي با اين حس بيگانه بود، البته داماسينو تنها دكتر معالج اين زن عجيب نبود. او در عرض چند سال، پزشكان و روانپزشكان زيادي را ملاقات كرده بود كه تمامي آنها از متخصصان مشهور و با تجربه آمريكا به حساب ميآمدند.
«دنيل ترانل» يكي از همين پزشكان بود كه داستان اسام او را بسيار تحت تاثير قرار داده بود. او معتقد است «اينكه اسام هيچ گونه حس ترسي ندارد، او را به موجودي بسيار آسيبپذير و بيدفاع تبديل كرده است.
او بدون ترس به آغوش خطر ميرود و حتي نميتواند در مواقع ضروري از خودش دفاع كند. اسام حتي از اينكه هدف گلوله قرار بگيرد و به جاي سيبل پرتاب چاقو از او استفاده كنند هراسي ندارد، اگر عدهاي دزد و جيببر در خيابان به اسام حمله كنند او حتي با پليس هم تماس نخواهد گرفت.
همين نقص باعث شده بود حتي زماني كه توسط شوهر سابقش به شدت آسيب ديده و تا نزديك مرگ نيز رفت، نترسيده و از او شكايتي نداشته باشد. همچنين زماني كه با يك مار زهرآگين روبهرو ميشود نه تنها از آن نميترسد بلكه از روي كنجكاوي تمايل دارد آن را لمس كند.»
در عرض 10 سال گذشته پزشكان زيادي وضعيت اسام را تحت بررسي قرار داده بودند ولي هرگز اسام دليلي براي مصاحبه يا شركت در برنامههاي تلويزيوني نديده بود، اما در نهايت دكتر ترانل برنامهاي تلويزيوني آماده كرده و از او خواست در اين برنامه شركت كرده و احساسات خود را بيان كند.
همچنين هدف ديگر از برگزاري اين برنامه، پيدا كردن انسانهاي مشابه بود تا وضعيت آنها نيز مورد بررسي قرار گيرد.
- تنها تجربه ترس اس ام
در اين برنامه اسام گفت: «تنها زماني كه به ياد دارم از چيزي ترسيده باشم، وقتي بود كه كودكي خردسال بودم و با پدرم براي ماهيگيري رفتم.
زماني كه پدرم ماهي را از رودخانه بيرون آورد، ماهي مقابل من پرتاب شد و من حس كردم كه ميخواهد من را گاز بگيرد و حتي به خاطر اين ترس ناگهاني براي مدتي قادر به صحبت كردن نبودم، اما حالا حتي از لمس كردن مارها و در دست گرفتن عقرب نيز هراسي ندارم.»
- تجربه مرگ بدون ترس و واهمه
اسام ادامه داد: «زماني كه دو پسرم بسيار كوچك بودند، براي خريد رفته بودم كه ناگهان يك دزد دهان من را گرفته و به گوشهاي خلوت برد و چاقوي خود را روي گردنم گذاشت.
دزد گفت كه گلوي تو را ميبرم، اما من بدون هيچ ترسي گفتم معطل چه هستي كارت را انجام بده، من برميگردم و تو را ميكشم، من حتي درك نميكردم كه وقتي مرده باشم چطور ميتوانم كاري انجام بدهم، من حتي قادر نيستم حس ترس را در چهره خودم نشان دهم و به همين خاطر دزد وقتي ديد كه اصلا از او نترسيدهام و شايد بتوانم هر كاري براي رهايي خودم انجام دهم، مرا رها كرد.
او حتي چاقو را آنقدر روي گلوي من فشار داد كه دچار جراحت شد. حتي پس از بازگشت به خانه، من با پليس تماس نگرفتم زيرا به نظرم هيچ اتفاق بدي رخ نداده بود اما وقتي ماجرا را براي ديگران تعريف ميكردم آنها ترسيده بودند و با تعجب از من ميپرسيدند تو واقعا با پليس تماس نگرفتي؟»
- از دست دادن حس ترس
اسام زني 44 ساله اهل كاليفرنيا و مادر 3 فرزند است، زماني كه كودك خردسالي بود دچار تبي ناگهاني و شديد شده و پس از چند روز استراحت به ظاهر بهبود يافت، اين حالتها در واقع تاثيرات نوعي مشكل ژنتيكي نادر بود كه روي قسمت بزرگي از مغز تاثير ميگذارد و به طور كلي حس ترس را از بين ميبرد.
بيمارياي كه پس از حدود 30 سال هنوز هم درماني براي آن پيدا نشده است.
اين بيماري «اربچ ويت» ناميده شده و موجب ايجاد سه عارضه اصلي ميشود، كساني كه از اين ناراحتي رنج ميبرند صداي گرفتهاي داشته، مرتب حس انفجار نور در چشمان خود دارند و همچنين كلسيم در مغز آنها رسوب ميكند.
رسوب كلسيم، مركز احساس در مغز را نشانه گرفته و در افراد مختلف احساسات گوناگون آنها را از بين ميبرد و به همين خاطر است كه حتي ممكن است دو مورد مشابه هم از اين افراد در دنيا پيدا نشود.
اين رسوب كلسيم در مغز اسام درست شبيه به يك بادام بوده و حس ترس را براي او از بين برده است، در واقع زماني كه انسان ميترسد، مغز، سيگنالهايي به كل بدن ارسال ميكند. در اين زمان تپش قلب شديد شده و كف دستها عرق ميكند،
اما در اسام اين قسمت از مغز تقريبا از بين رفته و به همين خاطر مغز قادر نيست حس ترس را تشخيص دهد. اسام حتي نميتواند درك كند كه وقتي ديگر انسانها ميترسند چه حسي دارند و از اين حالت آنها تعجب ميكند.
براي اسام عجيب است كه كسي از مار افعي و يا اينكه هدف گلوله قرار بگيرد، ميترسد. پس از انجام آزمايشات بسيار زياد مشخص شد كه او هيچ ناراحتي و مشكلي نداشته و درست مانند ديگر انسانهاست.
او حتي حس شادي، غم، عصبانيت و بقيه حسها را به خوبي دارد، نكته عجيب اينجاست كه اين رسوب كلسيم مانند يك توده است ولي با تحقيقات بيشتر مشخص شد كه به هيچ عنوان قابل برداشت نبوده و در صورت عمل جراحي به بافت مغز آسيبهاي جبران ناپذيري وارد ميكند.
- از ياد بردن خاطرات وحشتناك
پس از اين آزمايشات، دكتر داماسيو به اين نتيجه رسيد كه با توجه به نداشتن حس ترس، خاطرهاي از جراحات قبلي نيز در ذهن اسام به جا نمانده و او اين بخش از مغز خود را نيز از دست داده است، به همين خاطر است كه نميتواند به ياد بياورد كه توسط حيوان يا وسيلهاي قبلا دچار جراحت و آسيبديدگي شده است.
اتفاقات بدي كه در زندگي براي اسام رخ ميدهند به اندازهاي كه به نظر ميرسند براي او بد نيستند. او حتي نميتواند به خاطر بياورد كه يك بار توسط شوهر سابقش تا يك قدمي مرگ پيش رفته است.
داماسيو ميگويد: «وقتي كسي حس ترس نداشته باشد، از موضوعات وحشتناك فرار نميكند و اين اتفاقات بد ممكن است بيشتر از افراد عادي براي اين فرد پيش بيايد، در واقع اسام بدون اينكه بداند يا بخواهد، به استقبال خطر ميرود.»
اين موضوع دانشمندان را به فكر انداخته تا شايد از اين طريق بتوانند حس ترس را در بعضي افراد در شرايط ضروري از بين ببرند، از بين رفتن حس ترس در سربازان در زمان جنگ از آنها انسانهاي شجاعتري ميسازد كه بدون واهمه ميتوانند از سرزمين خود دفاع كنند، اما اين كار از نظر سازمان حقوق بشر كاري وحشتناك و غير انساني است، چرا كه معناي آن فرستادن سربازان به سمت مرگ است بدون اينكه آنها بتوانند به خوبي از خود دفاع كنند.
- زندگي با خطر
اسام ميتواند خطرناكترين حيوانات را در خانه داشته باشد بدون اينكه از آنها بترسد. او براي نشان دادن اين حس به مردم روي تختي با چندين مار خطرناك خوابيد و حتي به آنها دست زد، در بيشتر مواقع، فرزندان اسام او را همراهي كرده و خطرات را به او نشان ميدهند و به اين طريق از زندگي مادرشان محافظت ميكنند.
اسام حتي در زمان عبور از خيابان هم هيچ هراسي از تصادف و مرگ ندارد، همين موضوع باعث شده تا فرزندانش دائم به او گوشزد كنند كه تنها زماني كه چراغ عابر پياده سبز است اجازه عبور از خيابان را دارد، او حتي ميتواند بدون وحشت از ميان
اتوباني كه اتومبيلهاي آن با سرعت سرسامآور در حركت هستند، عبور كند.
با وجود اينكه اسام گواهينامه رانندگي دارد، پليس به او اجازه رانندگي در خيابان را نميدهد زيرا رانندگي بدون ترس از سرعت و تصادف ميتواند بسيار خطرناك باشد و به مرگ خود اسام و رانندگان ديگر خودروها و حتي عابران پياده منجر شود.
اين موضوع باعث شده تا فرزندان اسام نتوانند با خيال راحت به مدرسه، دانشگاه و حتي سر كار بروند. دائم يكي از آنها بايد از مادر مراقبت كند.
او حتي در خانه هم ممكن است با چاقوي آشپزخانه و اجاق گاز بلايي به سر خودش بياورد و به همين دليل دائما بايد از او مراقبت شود.
اسام حتي براي اينكه به خودش هم ثابت كند كه با ديگران تفاوت بزرگي دارد، يك بار از برج بانجي جامپينگ پايين پريد اما بالا رفتن از برج و پايين پريدن از آن ارتفاع، براي اسام هيچ ترس و هيجاني نداشت. همين موضوع باعث شده تا ميزان آدرناليني كه در خون او ترشح ميشود بسيار كمتر از افراد عادي در چنين شرايطي باشد.
به طور كلي 400 نفر در سراسر دنيا از اين مشكل ژنتيكي رنج ميبرند كه هيچكدام از آنها مشابه يكديگر نيستند.
در سال 2013 عدهاي از دانشمندان دانشگاه «لووا» حس ترس را با قرار دادن اسام در معرض استنشاق گاز دي اكسيد كربن، تحريك كردند، اسام تا مرز بيهوشي پيش رفت اما هيچ حسي از خود نشان نداد.
پس از اتمام آزمايش مشخص شد كه مقدار زيادي دي اكسيد كربن در خون اسام وجود دارد اما او حتي براي فرار از مرگ نيز حسي از خود نشان نداد.
منبع:همشهري سرنخ
نظر شما